درس چهارم : ایمان
درس چهارم:
هفت بهره برای ایمان
روایتی در اصول کافی از امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «إنّ الله عزّوجل وضع الایمان علی سبعه أسهُم»، خداوند ایمان را بر هفت سهم وضع کرده است. هفت حظ و بهره برای ایمان هست، اگر شما ایمان داشته باشید هفت چیز دارید. انشاالله ما این هفت تا را داشته باشیم.
دشمنان اهلبیت ریشه تمام شرها هستند
1. علی البرّ: از آدمهای با ایمان همه کار خوب سر میزند. آدم با ایمان کار بد ازش سر نمیزند. اصلا تمام کارهای خوب مال مومن است. شما ببینید از اول اسلام تا حالا هر چی خیر بوده از شیعه بوده از غیر شیعه ما چیزی ندیدیم: بن لادن، ملا عمر، یاسر عرفات، صدام اینها جز شر چیزی نبوده، در حالیکه علمای ما مرحوم مجلسیها، سید مرتضیها، سید رضیها، امامها همه خیر بودند.
لذا در حدیث آمده اهلبیت فرمودند: «نحن اصل کلّ خیر» ما ریشه همه خوبیها هستیم «و اعدائنا اصل کلّ شر» دشمنان ما ریشه همه شرها هستند.
بهترین نحوه معرفی شیعه
واقعا الآن یک کتاب بزرگ از این حدیث میشود نوشت؛ بگردید در روایات. تمام خیراتی که از اهل بیت و شیعه از صدر اسلام به اسلام رسیده بنویسید و شرهایی که از دشمنان رسیده از هارونالرشیدها، منصور دوانیقیها، بنیامیهها، بنیالعباسها، زمان ما صدامها، یاسر عرفاتها، بن لادن، ملا عمر چقدر کشتند در افغانستان.
یک کتاب خیلی عالی میشود. به چند زبان هم ترجمه بشود. در تمام دنیا این کتاب پخش بشود، آن وقت شیعه معرفی میشود و میتوان شیعه را بعد از انقلاب دنیا کمی شناخت.
شیعه؛ گنج نهایی که بعد از انقلاب در دنیا صدا کرد
روایتی دارد که خدا میفرماید: من گنج نهانی بودم «أحببتُ أن اُعرف» دلم میخواست شناخته بشوم «فخلقتُ الخلق لکی اُعرف» مخلوقات را خلق کردم تا شناخته بشوم. علتی که خدا این مخلوقات را خلق کرده برای این است که شناخته بشود.
حالا شیعه هم گنج نهانی بوده بعد از انقلاب در دنیا صدا کرده، چطور در شیعه یک امام (ره) بوده که [بنیان گذار یک همچین انقلابی شد] . یک وقت یک پیش نمازی داشتیم که اهل سامرا بود گفت من یک سفر رفتم سامرا اقوامم را ببینم، انقلاب شده بود. میگفت سنیهای سامرا لباس زنانه برده بودند برای آخوندهایشان، به آخوندهایشان میگفتند شما این لباسهای زنانه را بپوشید، شما چرا مثل امام کاری نکردید، شما کی هستید؟ چی هستی؟ صدای سنیها در آمده بود لباس زنانه برای آخوندهایشان برده بودند، یعنی شما مرد نیستید، امام مرد بود، یک مرد آنها ندارند، ما که ندیدم.
اگر این امامی که ما داشتیم در آنها پیدا میشد و این انقلاب را آنها میکردند من در شیعه بودنم شک میکردم، اما الآن ما یقین میکنیم که ما [بر حقیم] این حدیث را حفظ کنید «نحن اصل کلّ خیر و اعدائنا اصل کلّ شر» و ما این را دیدیم با چشممان.
باید تاریخ خیلی مطالعه کنید، اگر بخواهد کتاب کسی بنویسد باید از اول اسلام ریشهیابی کند تمام شخصیتهای علمی اهل تسنن را ببیند اینها چه کردند، امثال هارونها، منصور دوانیقیها، تمام اینها حتی عمر و ابوبکر و عثمانها، اینها چه بلایی به سر اسلام آوردند. اینها همه را بنویسد و اهلبیت(علیه السلام) چقدر مظلوم بودند، امیر المومنین 25 سال در خانه نشست، باید از مظلومیت امیر المومنین کتاب بنویسند.
بنویسند علمای شیعه را کشتند، شهید اول، شهید ثانی. این کتاب مرحوم امینی صاحب الغدیر کتاب شهدای راه فضیلت را بگیرید مطالعه کنید ببینید علمای شیعه چقدر کشته شدند. حالا آشیخ فضل الله نوری را ما یادمان هست، شهید مدرس را یادمان هست و الا خیلی از صدر اسلام علمای شیعه به درجه رفیع شهادت رسیدند.
یک مرحوم مجلسی که محیالشریعه به او لقب دادند که شریعت را زنده کرد در تمام اهل تسنن یک مرحوم مجلسی نبوده. خیلی این حدیث عالیست. خیلی دلم میخواهد ده بیست جلد کتاب کسی بنویسد راجع به این حدیث.
2. صدق: آدمهای دروغگو ایمانشان ضعیف است، ایمانشان کامل نیست چون سهمی از ایمان ندارند. طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست، مرحوم آیت الله بروجردی شنیدم فرمود از اول جوانی یک دروغ نگفتم. خیلی [بزرگ] است این حرف.
3. یقین: «اللهم إنّ أسئلک ایمانا تباشر به قلبی و یقینا» خدا به ما یقین بدهد، از خدا یقین بخواهید. زید بن حارثه میگفت اینقدر یقین دارم که شبها خوابم نمیبرد، حضرت فرمودند یا زید کیف أصبحت؟ چگونه صبح کردی؟ گفت: «أصبحت موقنا» صبح کردن در حال یقین. حضرت فرمودند: «لکل شیء علامه فما علامه یقینک؟» هر چیزی نشانهای دارد نشانه یقین تو چیست؟ گفت: نشانه یقینم اینست که شبها خوابم نمیبرد.
الهی! هر که سحر ندارد ز خود خبر ندارد
قربان خودمان که سرمان را روی متکا میگذاریم عالم را آب ببرد ما را خواب میبرد. صبح هم باید بعضیها را با منجنیق برای نماز صبح بیدار کرد، چون ایمان و یقین ندارد. کسی که نماز صبحش قضا بشود یا حتی طلبهای که نماز شبش قضا بشود. یک عبارتی از کتاب الهی آیتالله حسنزاده آملی گفتم: الهی هر که سحر ندارد ز خود خبر ندارد. یعنی خودش را نشناخته، طلبهای که سحر بلند نشود به درد آخوندی نمیخورد.
4. رضا: نان و پنیر خدا به تو داد راضی باش. یکی از صفات خوب سگ اینست که راضی است به هر چه صاحبش به او بدهد، از صاحبش ناراضی نیست.
5. وفا: قول دادی امروز بروی خانه پدر زنت باید بروی. یک کسی قول داده بود، تهیه هم دیده بودند نرفته بود خب این وفا ندارد. وفای به عهد یا با خدا یا با خلق خدا.
کسانی که ایمان دارند باید بروند دنبال علم
6. علم: کسانی که ایمان دارند باید بروند دنبال علم، قدیم پیرمردها هم درس میخواندند.
7. حلم: بردباری یعنی اینکه اگر کسی به شما فحش داد شما سرت را بنداز پایین و برو، هیچ اعتنایی نکن.
از علمای بزرگ، کاشف الغطاء روی سجاده نشسته بود، مرجع بود. یک سیدی آمد پول میخواست، فرمودند هرچه بوده دادهام به فقرا پول ندارم. یک آب دهن انداخت به صورت کاشف الغطاء. بین صف جماعت، پاشد عبایش را گرفت، مرجع تقلید بین صف جماعت گفت هر که محاسن شیخ را دوست دارد به این سید کمک کند، عبا پر شد، سید آباد شد.
لذا حدیث دارد: علمتان را به حلم زینت بدهید. عالم باید حلیم باشد، بردبار باشد. یک نفر دو تا کتاب نوشته بود میخواست چاپ کند بانی پیدا نکرد، یکی از کتابها گم شد. یک آقایی کتاب را پیدا کرد و به اسم خودش چاپ کرد. این آقا فهمید، هیچ ناراحت نشد، جلد دوم را هم فرستاد برای آن آقا. گفت آقا غرض ما این بود که این کتاب چاپ بشود. در دسترس مردم باشد مردم از این کتاب استفاده کنند. حالا شما آن را چاپ کردید به اسم خودتان تقاضا میکنم دومی را هم به اسم خودتان چاپ کنید.
برایتان موفقیت توام با سر بلندی آرزومندم
درود بر شما